مقاله برخورد با گفتگوی تمدن ها
فهرست مطالب
مقدمه ۴
ظهور و افول نظام دو قطبی ۸
زمینه تاریخی نظم نوین را در سه مرحله می توان بررسی کرد ۱۱
۱-نظام دو قطبی سازش ناپذیر ۱۱
۲-دوران دو قطبی تحمل پذیر ۱۱
۳- نظام بین المللی در دهه ۷۰-۸۰ ۱۲
نظم نوین جهانی ۱۲
نظریه برخورد تمدنها ۱۶
نقد و بررسی نظریه برخورد تمدنها ۱۹
نظریه گفتگوی تمدنها ۲۱
نتیجه
منابع
مقدمه :
کمونیسم به دلایل سیاسی ، اقتصادی و ایدئولوژیک با بن بست روبه رو شد
و پروستریکا و گلاسنوست به عنوان اقدامات اصلاحی گورباچف ، امیدی در دلها
زنده نکرد در این شرایط حساس جمهوری های شوروی از آب گل آلود ماهی گرفتند و
استقلال خود را اعلام نمودنید اروپای شرقی ودیگر کشورهای زیر سلطه شوری ،
به نظام لیبرالیستی گرایش پیدا کردند وعلایق خود را با ام القرای مارکسیسم
به حداقل رساندند .جهان سوم که از تضاد شرق و غرب در دوران جنگ سرد ، از
موقعیت تقریباً مناسبی برخوردار بود ؛ پس از این برهه با بی مهری های هر دو
بلوک روبه رو شد . دوران سردرگمی چند ساله آنها با توجه به تضاد منافع
ایشان ، تمایلات و ایدئولوژیهای متفاوت واختلاف نظر نیست به آینده خود
،طبیعی به نظر می رسید .
درحقیقت ، دستور کا رگروه ۷۷ وغیر متعهدها باید تغییر می کرد نهضت
غیر متعهدها با افت وخیز حرکتها و با دامنه تقریباًمتضاد موضع گیری اعضاء
وظیفه ایجاد خطی بین شرق و غرب و حفظ کشورهای جهان سوم بین دو ابر قدرت را
بر عهده داشت . پس از سقوط نظام دو قطبی و خلع سلاح شدن ایدئولوژی کمونیسم
تمایلات متفاوت و بعضاًمتضاد و حتی مبهمی بر حرکت کشورهای جهان سوم ،
حاکم شد .
آمریکه که در دوران جنگ سرد از حمایت اروپا و ژاپن بهره مند بود ،
خود را در شرایط جدیدی حس می کرد اروپای متحد آلمان قدرتمند ژاپن ، به
عنوان غول اقتصادی ، جهت حرکت های خود از آمریکا را تغییر دادند و در
راستای تقویت «منابع ملی » خویش، نقش جدید در نظام بین الملل را مدعی شدند
جهان شاهد اهمیت اقتصاد، پس از یک دوره اهمیت جنگ افزارهای نظامی و نیز
مسائل سیاسی بود . اینک ببرهاهی آسیا و چین در صحنه قدرت اقتصادی و
نهایتاًقدرت سیاسی وارد خواهند شد ، هر چند در چند سال اخیر شاهد
بحرانهایی در این مناطق بوده ایم .
در چنین شرایطی حساسی می توان از خود سئوال کرد که آیا شکست کمونیسم
به دلیل پیروزی لیبرالیسم و کاپیتالیسم بود ؟ آیا پس از سقوط یکی از دو قطب
نظام دو قطبی با نظام تک قطبی روبه رو خواهیم بود یا اینکه نظامی چند قطبی
و … خواهیم داشت ؟آیا ایده افول نسبی قدرت آمریکا در کوتاه یا دراز مدت از
صحت استحکام معتنابهی برخوردار است ؟ سهم جهان سوم – مخصوصاً کشورهای
اسلامی – درنظام نوین ادعا شده چه خواهد بود ؟ ایران اسلامی ، چه موضعی در
مقابل نظام نوین جهانی باید اتخاذ کند ؟نظریه برخورد تمدنها به واقع
نزدیکتر است یا نظریه گفتگوی تمدنها ؟
تغییر نقطه ثقل تأثیر عوامل در روابط بین الملل از حالت سیاسی –
جغرافیایی به اقتصادی – جغرافیایی ، ضرورت ایجاد و تثبیت نظامی جدید در
روابط بین الملل و قبول پایان جنگ سرد و نظام دو قطبی می باشد وقتی در رد
«نظام نوین جهانی » از افول نسبی قدرت آمریکا ، یا مطرح شدن قدرتهای جدیدی
، مثل اروپای متحد و ژاپن سخن می گوییم تأثیر بیشتر را برای عوامل اقتصادی
قائل هستیم ؛ در حالی که «نظریه برخورد تمدنها » بر تأثیر بیشتر عوامل
فرهنگی تأکید دارد مسأله حاضر از بحث زیر بنا و روبنا متفاوت است .
نظم نوین جهانی ( New World Order) اصطلاحی بود که بوش – رئیس جمهور
وقت آمریکا – در جنگ خلیج فارس ، ابداع کرد هر چند به قول برژینسکی ، خود
او تعریف کاملی از نظم نوین در ذهن نداشت ! جوزف نای ، رئیس مرکز بین
المللی دانشگاه هاروارد آن را این گونه تعریف می نماید :
نظم نوین جهانی ؛امنیت دسته جمعی ، وابستگی متقابل کشورها به یکدیگر ،
متوقف ساختن اقدامات سلطه جویانه منطقه ای برای جلوگیری از فرو افتادن
آمریکا در سراشیب سقوط است.
بدیهی است که تفوق سلطه جویانه آمریکا در هدایت روندهای بین المللی ؛ مورد نظر جرج بوش بوده است
افول قدرت اقتصادی ، سیاسی و نظامی آمریکا در کوتاه مدت ، قدری خوش
بینانه به نظر می رسد . طرفداران این نظریه به سقوط کاپیتالیسم و سلطه
امپریالیسم آمریکا در مدتی کمتر از پانزده سال ، عقیده دارند به قول نیکسون
، هر چند قدرت اقتصادی آمریکا در سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۹۰ از ۵۰% به ۲۵% سقوط
کرده است ولی اولاً ، این واقعت را با توجه به بازسازی در اروپا و جهش
اقتصادی ژاپن و چین و چهار ببر آسیا باید در نظر گرفت ؛ثانیاً۲۵% از سهم
تولیدات کل جهان ، رقم کمی را نشان نمی دهد به نظر ما تمام نظریاتی که از
سیطره بلامنازع آمریکا یا افول سریع آن دم می زنند . ریشه در شعارهای
ایدئولوژیک یا اغراض سیاسی دارند و به همین دلیل واقع بینانه به نظر نمی
رسند . آنچه معقول به نظر می رسد ، افول نسبی و تدریجی آن هم نه به شکل خطی
– قدرت ایالات متحده می باشد .
در این بین نظریات دیگری نیز وجود دارند که به نحوی به بحث ساختار
قدرت در روابط بین المللی می پردازند و شامل موارد ذیل می باشند : نظام
سلسله مراتبی (از نیکسون و بوش )، نظام تک – سه قطبی ( از نوام چامسکی
)، ظهور دولتهای تجاری (از ریچارد روزکرانس )، جابجایی در قدرت ( از
آلوین تافلر ) و دو نظریه از اندیشمندان ایرانی: نظام بازی گونه ( از محمد
جواد لاریجانی ) و توازن قوا ( از منوچهر محمدی )